یار دل برد وپی بردن جان وعده نمود شادمانیم که یک بار دگر می آید.

گاهی خیال میکنم از من بریده ای،بهتر زمن برای دلت برگزیده ای،از من عبور میکنی و دم نمی زنی،تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای...

برایت از طلا تختی

مسیری رو به خوشبختی

برایت عمر نوحی را

وقاری همچو کوحی را

برایت صبر ایوبی

حیاتی مملو از خوبی

برایت شاد بودن را

فقط آزادبودن را

صداقت را رفاقت را

محبت را شرافت را

دعا کردم.

عشق گل سرخی است که در جام بلورین نگاه من و تو می رقصد که اگر باز کنی سر آن جام بلورین بوی آن مست کند هر که در آن نزدیکی است.

باز پاییز است اندکی از مهر پیداست حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست!

سهراب قایقت جا دارد؟من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم!